اِلیَ الله...

إنّا لِلّهِ وَ إنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ

اِلیَ الله...

إنّا لِلّهِ وَ إنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ

اِلیَ الله...

۱۲ مطلب با موضوع «کیاست» ثبت شده است

مردم را با زور و شلاق نمی‌توان از نقد بی‌تدبیری‌های اقتصادی منصرف کرد. مردم را با نشان دادن درِ محکمه نمی‌توان از نقد فلان توافق نامتوازن بازداشت. مردم را با توهین و افترا و دروغ و جار و جنجال نمی‌توان از نقد توزیع سبد کالا برحذر داشت. مردم را با بگیر و ببند نمی‌توان از نقد رانت بزرگ ارزی دور کرد. مردم را با سوءاستفاده از نهاد شورایعالی امنیت ملی نمی‌توان از نقد قرارداد آلوده و بشدت بدبو و متعفن کرسنت منع کرد. مردم را با اخم و تخم نمی‌توان از نقد آقازاده‌های فاسد و فتنه‌گر متوقف کرد. مردم را با نشان دادن خشم و عصبانیت نمی‌توان از نقد ۲ دسته کردن ملت یکپارچه توسط مشاور ارشد بعضی‌ها پرهیز داد. آری! مردم را با زور و شلاق نمی‌توان موافق توافق‌ ژنو کرد، همچنان که نه با زور و شلاق و نه با خواهش و التماس نمی‌توان از اساتید دانشگاه توقع داشت حامی این توافق باشند. وقتی علمای ما معتقدند؛ «امضای آمریکا، اعتبار ندارد» و «بعد از دست‌دادن به دشمن باید انگشتان دست خود را شمرد»، بعضی‌ها نخواهند توانست با زور و شلاق، مدافعان منافع ملی را از صحنه خارج کنند. من واقعا تعجب می‌کنم از بعضی‌ها که چرا به جای ارائه کارنامه یکساله خود و توضیح اینکه چرا ماه‌ها بعد از توافق ‌ژنو، هنوز یک یورو نتوانسته‌اند وارد بانک مرکزی کنند، به ایراد شبهات دست‌چندم و نخ‌نما  می‌پردازند؟! این بود اعتدال؟! این بود تدبیر؟! من از روی خیرخواهی به بعضی‌ها توصیه می‌کنم هنگامی که می‌خواهند با فرافکنی، حرف‌های نالازم را جایگزین ارائه کارنامه کنند، لااقل بر طبل شبهاتی نکوبند که پیرپاتال‌های نهضت‌آزادی، بهتر بگویم «جبهه ملی» ۳۰ سال پیش مطرح می‌کردند! به خدا این شبهات را شهید مطهری همان اول انقلاب جواب داد که «اگر مردم را با زور نمی‌توان وارد بهشت کرد، با زور هم نمی‌توان از آنها رفتار و گفتاری خواست که سرانجامش جهنم باشد». این حداقلی‌ترین خواسته ما از بعضی‌هاست که لااقل آداب طرح شبهه را رعایت کنند و اگر می‌خواهند به جای پاسخ دادن به ملت در حوزه مسؤولیت خود، نشانی غلط بدهند، حرف ۳۰ سال پیش لیبرال‌ها را تکرار نکنند. چند ماه پیش بعضی‌ها با دادگاهی‌کردن مکرر رسانه‌های اصولگرا شاید در این خیال غوطه‌ور بودند که با زور و شلاق می‌توان جلوی نقد را گرفت و دهان منتقد را بست اما حالا باید خوب فهمیده باشند که از زور و شلاق کاری ساخته نیست. کار از تدبیر، از صداقت، از ایستادگی پای منافع ملی، از مدیریت جهادی… و از خود کار، کار و کار و کار ساخته است. بی‌زحمت کارنامه رو کنند.

وطن امروز/ ۴ خرداد

 

  • م.م.احمدی

 محمد مهدی فاطمی صدر؛

دور نیست که جریان سبز(امریکنوفیل) به جای “کفن‌پوش” به‌گوید: تروریست. این عبارتی است که امریکایی‌ها برای توصیف نیروهای بی‌تعریفی که با آن‌ها می‌جنگند استعمال می‌کنند، و سبزها در مصر و اسرائیل و ایران طبیعتاً هم‌آن را می‌گویند.

 

واقعیت آن است که طی سه دهه‌ی گذشته سبزهای لیبرالیست در درک جریان حزب‌الله توفیق چندانی نه‌داشته‌اند و نتیجه‌ی به‌تری از سرخ‌های مارکسیست نه‌گرفته‌اند که ما را “فالانژ” می‌خواندند.

 

تجربه‌ی فتنه‌ی سال هشتاد و هشت نشان داد که مراتب جریان سبز از دل کاخ سپید تا زیر پل کالج، ارکان کودتای خود را به روشنی تدبیر کرده بودند و آن چه خارج از محاسبه‌ی آن‌ها بود هم‌این جریان بی‌تعریف حزب‌الله بود، که دست آخر مقهور او شدند.

 

یعنی امریکایی‌های اجنبی و وطنی نه تنها در فضای عملیات سخت که در صحنه‌های بس‌یار نرم‌تر نیز گرفتار ماهیت نامتقارن حریفی شده‌اند که نه او و نه جنگیدنش را نه‌می‌شناسند؛ و ساده‌ترین چاره هیولا ساختن از او است.

 

جریان حزب‌الله البته در محاسبات کلاسیک و در چارچوب جمهوری‌های متعارف امر بی‌تعریفی است، اگر نه حزب‌الله در قواره‌ی انقلاب اسلامی به روشنی تعریف و بازتعریف می‌شود و منطبق بر قواعد شیعی امام-امت از دل روستایی در میناب هم می‌توان با اتفاقات روستاهای حاشیه‌ی حلب هم‌راه شد.

 

با این توصیف و با رجوع به ماهیت دولت سبز امید ناگزیر یکی از اولویت‌های او مهار جریان حزب‌الله خواهد بود. این کار و حتا درک این جریان البته به دلائلی که ذکر شد میسر نه‌خواهد بود؛ ان شاء الله. پس از این است که برنامه‌ی انقطاع نیروهای انقلاب از توده‌های جمهوری با بازتعریف حزب‌الله به مثابه یک جریان افراطی یا گروه فشار یا سازمان ترور به راه خواهد افتاد.

 

تا تروریست خوانده شدن ما البته نیاز به عناوین دیگری است که در این فاصله به تمامی عناصر بی‌تعریف حزب‌الله و تمامیت حرکت‌های انقلابی دلالت کند؛ و تصور می‌کنم کفن‌پوش‌ها را این بار نه به عنوان چماق‌دار و نه خشونت‌طلب و نه ساندیس‌خور، که کفش‌پران خواهند خواند.

 

این به ساده‌گی به معنای برپایی شبکه‌یی دلالی است که تمام نهضت اسلامی و حرکت‌های انقلابی را به حرکت‌هایی جاهلی و کفش‌پرانی‌هایی کور تأویل می‌کند، که همه می‌دانند از که‌ها صادر می‌شود و هیچ کس با ایشان هم‌راه نیست.

 

زمینه‌های این کار البته در گزارش مغشوش کارگروه امنیت مجلس شورای جمهوری فراهم شد و دروغ‌پردازی منافقین سبز از اتفاقات بازگشت رئیس جمهوری از امریکا اولین حرکت جدی برای تثبیث این دال در فضای عمومی جمهوری است.

 

چاره البته حفظ هم‌آن هویت نامتقارن حزب‌الله ذیل ساختار امام-امت است؛ تثبیت این واقعیت که حزب‌الله اگر چه در عمل سخت بس‌یار توانا است (نمونه‌ی سوریه) اما تنها با اذن امام امت به این عرصه وارد خواهد شد، و در نه‌بود این اذن (نمونه‌ی بحرین) حتا در برخورد با خشونت حریف راه خود را با بیرون بردن صحنه از تقارن پیش خواهد برد.

 

فارغ از این‌ها هم نمایش اندکی از خشونت یله‌ی سبزها در خیابان‌های نیویورک تا خیابان‌های قاهره تا خیابان‌های تهران کافی است تا معلوم شود کفش جهالت اندازه‌ی پای چه کسی است …

  • م.م.احمدی

وحید یامین پور

ساعت های منتهی به انتخابات تحلیل های عجیبی منتشر می شود. عده ای میگویند باید آراء برای قالیباف ریخته شود تا در برابر روحانی شکست نخورد. حتی برخی از کسانیکه برای رأی دادن به جلیلی حجت شرعی دارند هم ممکن است با این استدلال متقاعد شوند. ولی این حرف ها بی مبناست و اشتباهی استراتژیک است.
 
اولاً: هرچند فاصله ی بسیار نزدیک کاندیداها اعتبار نظرسنجی ها را زیر سوال می برد ولی روشن است که انتخابات دو مرحله ایست و هیچ کاندیدایی به هیچ وجه نخواهد توانست بیش از نیمی از آراء را کسب کند. بنابراین رای بیشتر قالیباف برای کسانیکه به اصلح بودن اوقائل نیستند وجه شرعی ندارد و برای اوفایده ای هم ندارد.علاوه براین مفهوم صالح مقبول اینبار کاربرد دقیقی ندارد. هیچ برآورد دقیق و تحلیل واقع بینانه ای نشان نمی دهد که قالیباف صالح مقبول است. تکثر آراء و گرایش آراء به نسخه های اصیل گفتمانی این کاربرد را بی وجه کرده است.
 
ثانیاً: چرا عده ای رفتن روحانی را به دوردوم مفروض گرفته اند؟ این روشن است که رأی روحانی رشد کرده ولی حتی در نظرسنجی هایی که نشان می دهد روحانی دوم است، فاصله ی او با جلیلی آنقدر نیست که موفقیت او را مفروض بگیریم(در آمار و نظرسنجی اساساً تا 5 درصد احتمال خطا وجود دارد و فاصله این کاندیداها کمتر از 5 درصد است). برخی تصور میکنند با انصراف دکتر عارف، همه ی آراء او که در عموم نظرسنجی ها حدود 4 تا 6 درصد بوده، به سبد دکتر روحانی ریخته می شود؛ این تحلیل اشتباهی است.
 
روحانی هنوز برای بسیاری از اصلاح طلبان چهره ای متعلق به راست سنتی با سابقه ای ضد اصلاحات است. هنوز تعابیر و رفتارهای تند دبیرشورای عالی امنیت ملی در برخورد با فتنه ی کوی دانشگاه و آشوبگر خواندن معترضان و دستگیری و بازجویی از آنها از خاطر اصلاح طلبان نرفته است. بنابراین احتمالا بخش زیادی از طرفداران عارف با انصراف او کلا از شرکت در انتخابات منصرف خواهند شد. طبعاً شادی اصلاح طلبان رادیکال از پیروزی یکی از اعضای جامعه روحانیت برای دانشجویان علوم سیاسی مضحک خواهد بود.اما بخش دیگری از رأی غیرسیاسی عارف هم ترجیحاً به سبد ولایتی ریخته خواهد شد. طبقه ی متوسط با گرایش دانشگاهی، طبعاً از سوابق میلیتاریستی کسانی چون روحانی، رضایی و قالیباف واهمه دارد. حتی تکرار جمله ی «من سرهنگ نیستم» روحانی این اطمینان را ایجاد نخواهد کرد. او در سمت دبیری شورای عالی امنیت ملی اتفاقاً نشان داده که ذاتاً گرایش های میلیتاریستی دارد. 
 
ثالثاً: باید تلاش کنیم دوقطبی جلیلی-قالیباف گزینه های دور دوم انتخابات باشند نه دوقطبی پرهزینه ی روحانی-قالیباف؛ بنابراین اتفاقاً رأی دادن به جلیلی با این شرایط ضرورت بیشتری دارد. سبد رأی قالیباف با روحانی اشتراکاتی دارد و همانطور که با ثبت نام هاشمی بخش زیادی از آراء قالیباف جابجا شد و حتی برخی اعضای ستاد او هم نقل مکان کردند، در دور دوم هم به احتمال زیاد آراء معیشتی و غیر گفتمانی قالیباف تمایل بیشتری به گزینه ی اوریجینال معیشت گرایان یعنی روحانی پیدا خواهند کرد. پس *دوقطبی قالیباف-روحانی ممکن است به سرانجام دوگانه ی ناطق نوری-خاتمی منتهی شود*. صرف نظر از اینکه زمزمه هایی به گوش میرسد تا عده ای بالاخره در روزهای سرنوشت ساز دور دوم CD های رنگارنگی منتشر کنند تا قالیباف را رسماً از صلاحیت بیاندازند. نتیجه اینکه تلاش حامیان قالیباف برای جلب رأی حامیان جلیلی نهایتاً بازی خطرناکی را هم برای خود آنها و هم برای همه ی اصولگرایان رقم خواهد زد؛ به عبارت دیگر رأی دادن به قالیباف بجای جلیلی به معنای قطعی شدن رفتن روحانی به دور دوم است و این اتفاق بسیار پرهزینه ایست.
 
  • م.م.احمدی

محمدمهدی فاطمی‌صدر

زمانی ام‌القرای جمهوری‌بسنده‌ها کوالالام‌پور بود و توکیو بود و اسلام‌بول بود؛ هم‌الان اما مدینه‌ی فاضله‌ی این جریان بیش‌تر شبیه دبی است؛ شهری که بتن تا ارتفاع هشت‌صد متر آس‌مان را شکافته است و تورم تک‌رقمی است و اندازه‌ی نان از سی‌سال گذشته ثابت بوده است؛ هر چند در اندیشه و حکمت و تمدن هم‌آن بادیه‌ی اعراب بی‌آبانی‌ است و هم‌آن سه، صدها سال از او پیش‌ترند.

 ***

سعید جلیلی اولین نام‌زدی بود که از «فقه جواهری» صحبت کرد؛ نه در این انتخابات، که آخرین رئیس جمهوری که دغدغه‌ی «مکاسب» شیخ انصاری را داشت، باز طلبه‌یی مشهدی به نام سیدعلی حسینی خامنه‌یی بود.

یعنی نیم‌قرن پس از شروع نهضت حضرت روح‌الله، قدس الله سره الشریف، هنوز پرسش اولی که هر کس باید به آن پاسخ ‌دهد نسبت او با هم‌این فقه جواهری است و حتا پیش از آن نسبت او با اصل فقه؛ تا به‌رسیم به ولایت فقیه و تمدنی که از فقه شیعی خواهیم ساخت.

مدیران مسلمان بی‌اعتقاد به «مدیریت فقهی» تنها تلاقی‌شان با امام امت «حکم حکومتی» است؛ یعنی تعامل ایشان با ولی امر نه از موضع فقاهت ایشان که از موضع حاکمیت ایشان است.

و نام‌زدی که می‌گوید: مردم احتیاجی به مدیر نظریه‌پرداز نه‌دارند، در خوش‌بینانه‌ترین حالت بی آن که خود به‌داند معتقد به «مدیریت عرفی» است؛ و هم‌این است که کل فرآیند تمدن‌سازی انقلاب اسلامی در نگاه او به یک پروژه‌ی بتن‌ریزی فروکاسته می‌شود.

این روزها برخی انتخابات خرداد ۱۳۹۲ را رقابت محافظه‌کارها و آرمان‌خواه‌ها می‌‌دانند؛ دیگرانی آن را انتخاب میان ایستایی و پویایی حکومت اسلامی می‌دانند و عده‌یی آن را همه‌پرسی هسته‌یی می‌دانند؛ به گمان من اما این انتخابات بیش از این‌ها اختیار در رأی به تمدن یا بتن است.

حکومت اسلامی مجموعی از دو شأن پویا و ایستا است: انقلاب و جمهوری. انقلاب سیر اسلامی شدن است و جمهوری آن چه در این سیر حاصل می‌شود؛ که ذیل این دو شأن حکومت دو گونه مقاومت شکل می‌گیرد: مقاومت ایستا و مقاومت پویا.

آرمان مقاومت ایستا حفظ وضع موجود است؛ ثبات در مرز و ارز و ارزاق. یعنی سروکار اصحاب ایستای جمهوری با روزمره‌ی مردم است و این در بی‌پایانی از تکرار بهینه‌ی رویه‌های معمول اتفاق می‌افتد و به هیچ اجتهادی احتیاج نه‌دارد.

مقاومت پویا بسط به وضع موعود در معرفت و سیاست و معیشت است. این هم‌آن انقلاب است. انقلاب در ساده‌ترین تعریف به اسلام آوردن امور و سپردن آن‌ها به جمهوری است. یعنی جمهوری اسلامی اگر اسلامی خوانده می‌شود به واسطه‌ی اتصال و ارتزاق از انقلاب اسلامی است؛ و خطری اگر هست احساس استغنای جمهوری از انقلاب است.

و اتفاقی که این روزها به چشم می‌آید البته چیزی فرای ایستایی طبیعی جمهوری است؛ ما مواجه با نشینایی انقلابی‌های قدیمی هستیم. این به ساده‌گی به معنای فروکاستن حکومت اسلامی به جمهوری اسلامی و به تعلیق فرستادن انقلاب اسلامی است؛ هم‌آن حذف پویایی و آرمان‌خواهی از حکومت.

یعنی انتخابات پیش رو عملاً همه‌پرسی میان حفظ وضع موجود و بسط به وضع موعود است؛ یعنی تکنیک را می‌پسندیم یا تفقه را؟ دغدغه‌ی نان داریم یا انسان؟ خود را در شعب ابی‌طالب می‌بینیم یا نخلستان‌ّهای خیبر؟

و طبیعی است که آن چه به اجتهاد و فقه شیعی احتیاج دارد عبور از مسائل مستحدثه‌ی بنای تمدن اسلامی است و اگر نه در همه جای عالم به یک اسلوب بتن می‌ریزند و در این میان به مدیر صاحب اندیشه احتیاجی نیست. این تعبیر ساده‌یی از «مدیریت عرفی» است که تصادفاً بدیل«مدیریت فقهی» دانسته می‌شود.

زمانی ام‌القرای جمهوری‌بسنده‌ها کوالالام‌پور بود و توکیو بود و اسلام‌بول بود؛ هم‌الان اما مدینه‌ی فاضله‌ی این جریان بیش‌تر شبیه دبی است؛ شهری که بتن تا ارتفاع هشت‌صد متر آس‌مان را شکافته است و تورم تک‌رقمی است و اندازه‌ی نان از سی‌سال گذشته ثابت بوده است؛ هر چند در اندیشه و حکمت و تمدن هم‌آن بادیه‌ی اعراب بی‌آبانی‌ است و هم‌آن سه، صدها سال از او پیش‌ترند.

یعنی من به کسی رأی می‌دهم که در پی تمدن‌سازی از فقه شهید اول و دوم و سوم و چهارم باشد، نه کسی که بر مزار چهارصدهزار شهید بساط بتن‌ریزی‌ آورده است …

 

• ناتمام

  • م.م.احمدی

معمولا وقتی از تمدن سخن گفته می شود تصاویر ساختمان، برج، اهرام ثلاثه و… در ذهن متبادر می شود. این مسئله علتی روانشناختی دارد و آن این است که تصویر ذهنی بسیاری از ما در رابطه با تمدن، معطوف به آثار باستانی و ساختمان‌ها، کاخ‌ها و بناهای تاریخی است که به عنوان بقایای تمدن‌ها از آن‌ها بازدید کرده‌ایم.

مسعود زین العابدین:

انقلاب اسلامی حرکتی رو به جلو است که تا رسیدن کامل به آرمان‌ها پایان‌یافتنی نیست. بسیار کوتاه‌بین هستند کسانی که فکر می‌کنند انقلاب اسلامی در ۱۵ خرداد ۴۲ آغاز و در ۲۲ بهمن ۵۷ به پایان رسید. انقلاب اسلامی یک «پروسه» است که از نیم قرن پیش- ۱۵ خرداد ۴۲- آغاز شده و «پروژه» اسقاط حکومت طاغوتی، تنها یکی از پروژه‌های انقلاب اسلامی بوده است. این پروژه‌ها همچنان ادامه دارند و پروژه هایی از قبیل عمران و آبادی، فرهنگ و دانایی، علم و فناوری و… را می‌توان در این زمینه برشمرد.

مدیران انقلابی بایستی در درجه اول توان تمییز، و در درجه دوم قدرت مدیریت توام پروسه و پروژ‌ه‌‌های انقلاب اسلامی را داشته باشند. البته توجه به این نکته ضروری است که مدیریت پروسه انقلاب اسلامی، صرفا در اختیار و صلاحیت رهبر معظم انقلاب اسلامی است و وقتی از قدرت مدیریت این پروسه توسط مدیران اجرایی سخن می‌گوییم، منظورمان برخورداری آن‌ها از قدرت هدایت نظام اجرائی کشور با فهم این پروسه و در راستای این پروسه است. هدایت کشتی انقلاب اسلامی توسط رهبری عالیقدر انقلاب صورت می‌گیرد اما بر کسی پوشیده نیست که فرمان این کشتی در دستان رئیس جمهور قرار دارد و اگر او در نقشه‌خوانی دچار اشتباه و انحراف شود مزاحمت‌هایی را برای ساکنان این کشتی رقم خواهد زد. هرچند که این انحراف با بصیریت مردم و رهبری حکیمانه مقام معظم رهبری نخواهد توانست این کشتی را از مسیر اصلی منحرف کند.
پس اگر کسی که در راس قوه اجرائی کشور قرار می گیرد، فقط نگاه به پروژه‌ها داشته باشد، صرفا یک «پیمانکار» خواهد بود. مشخصه پیمانکاران این است که همه چیز را یک پروژه می پندارند که باید در پاره‌ای از زمان آغاز شود و در پاره‌ای دیگر به پایان رسد. اما این دسته از افراد توان راهبری کلان ندارند و از «نگاه پروسه محور» محروم هستند. پیمانکارها در جای خود بسیار ارزشمند هستند و با روحیه‌ای پرکار و پر تلاش می‌توانند عملکردهای موفقی از خود به یادگار بگذارند اما وقتی در جایگاهی قرار بگیرند که باید پروسه‌ای را مدیریت کنند، ناتوان خواهند بود. به نظر می‌رسد که همه وزرا بایستی بهترین پیمانکاران در حوزه کاری خود باشند ولی رئیس جمهور باید توان درک راهبردی این پروسه را نیز به خوبی داشته باشد و در حقیقت حافظ و نگهبان این پروسه در قوه مجریه کشور باشد. وی باید مانیفست فکری روشنی مبتنی بر ارزش های اسلامی و انقلابی داشته، بر اساس ایدئولوژی اسلامی، به کشورداری بپردازد.
طبق راهبری رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، این پروسه در برهه کنونی، ایجاد و بنای تمدن نوین اسلامی است. این ماموریت، حاکی از این است که رئیس جمهور آینده باید کسی باشد که بتواند آرایش بدنه اجرائی کشور را در این راستا بازسازی نموده، در خدمت این هدف قرار دهد.
در این زمینه باید ابتدا تمدنی را که به دنبال ایجاد آن هستیم به خوبی ترسیم نماییم. معمولا وقتی از تمدن سخن گفته می شود تصاویر ساختمان، برج، اهرام ثلاثه و… در ذهن متبادر می شود. این مسئله علتی روانشناختی دارد و آن این است که تصویر ذهنی بسیاری از ما در رابطه با تمدن، معطوف به آثار باستانی و ساختمان‌ها، کاخ‌ها و بناهای تاریخی است که به عنوان بقایای تمدن‌ها از آن‌ها بازدید کرده‌ایم. اما آیا واقعا تمدن نوین اسلامی مساوی با همین هاست؟ آیا وقتی از تمدن نوین اسلامی سخن می‌گوییم منظورمان آن چیزی است که در دوره خلافت عباسی اتفاق افتاده بود؟ آیا تمدن نوین اسلامی چیزی شبیه به دولت عثمانی است که افرادی مثل اردوغان و داوداوغلو در ترکیه به دنبال احیای آن هستند؟ آیا تمدن نوین اسلامی چیزی شبیه به حکومت صفویه در ایران است؟ یا وقتی از چنین تمدنی سخن می‌گوییم منظورمان ساختن یک ژاپن اسلامی یا مشابه‌سازی مالزی در منطقه خاورمیانه است؟ یا هیچکدام؟
مدل تمدنی ما و پاسخی که به سوالات فوق می‌دهیم حرکت پیش روی ما را مشخص خواهد کرد. اما آنچه که مهم به نظر می‌رسد این مسئله است که کسی که در راس نظام اجرایی کشور قرار می¬گیرد بایستی برخوردار از نگاهی کلان به این پروسه باشد و بتواند پروژه‌های ریزتر را ذیل این پروسه تعریف کند و این نکته‌ی ظریف دقیقا همان چیزی است که نقاط ضعف دولت‌های قبلی را رقم زده است.
دولت های پنجم و ششم، خود را با ویرانه‌های ناشی از جنگی ویران‌کننده مواجه دیده، پروژه سازندگی را دنبال کرده‌اند. در آن دوره آنچه که بیشتر از همه اهمیت داشت عبارت بود از ساختن زیرساخت‌هایی برای عمران و آبادانی، اما روشی که برای تحقق این هدف در نظر گرفته شد مدل توسعه‌ای بود که نسبتی با عدالت نداشت و به اذعان تکنوکرات‌های همان دولت ها، هیچ اشکالی دیده نمی‌شد که در راه توسعه یافتگی، عده‌ای از اقشار ضعیف جامعه زیر چرخ‌های توسعه له شوند.
دولت‌های هفتم و هشتم نیز وقتی خود را با فضای بسته سیاسی در دولت‌های قبلی مواجه دیدند، با شعارهایی مثل جامعه مدنی، دموکراسی و توسعه سیاسی وارد عرصه شدند و به توسعه سیاسی‌ای دست زدند که هیچ نسبتی با انقلاب اسلامی نداشت و در حقیقت ترویج افراط گرایی و اباحه گری در عرصه سیاست و فرهنگ بود.
دولت نهم و دهم با شعارهای متفاوتی ظاهر شد و با طرح گفتمان انقلاب اسلامی بر سر کار آمد و در این راه توفیقاتی را نیز به دست آورد اما این دولت نیز نتوانست در برخی بخش ها به خوبی این پروسه را درک کند. به عنوان مثال این دولت نتوانست آنگونه که باید و شاید در حوزه بیداری اسلامی عمل نماید. در برخی بخش‌ها نیز گرفتار همان نگاه پروژه‌محور شد و تمام توان خود را صرف ساخت مسکن، راه، ورزشگاه و… کرد و با وجود اینکه همه این پروژه‌ها بسیار ارزشمند و قابل تحسین بود نتوانست در بخش نرم‌افزاریِ تمدن‌سازی به خوبی عمل کند و در پایان نیز با برخی حاشیه‌سازی‌، خود را در معرض انتقاد قرار داد.
آنچه واضح است عبارت از این است که ساختار کنونی دولت، تناسبی با تمدن‌سازی ندارد. به عنوان مثال، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سایر دستگاه‌های فرهنگی، نه تنها توان مشارکت در تمدن‌سازی ندارند بلکه عملکرد موجود نشان می‌دهد که حتی در رتق و فتق امور جاری فرهنگی نیز ناتوان بوده، نمی‌توانند انرژی متراکمی را که در جامعه فرهنگی و هنری کشور بلوکه شده است، به نفع آرمان‌های انقلابی و اسلامی آزاد سازند. در حوزه اقتصاد نیز ساختارهای اقتصادی موجود دچار اشکالات اساسی بوده، در آزادکردن این انرژی ناتوان است و … .
پس عدم برخورداری از نگاه پروسه ای به حرکت انقلاب اسلامی و صرفا داشتن نگاه پروژه‌ای و پیمانکاری به مقوله هایی مثل اقتصاد، فرهنگ، سیاست و… دقیقا تکرار همان چیزی است که در بیان ضعف دولت‌های قبلی برشمردیم.
این به معنی نظریه‌پرداز بودن رئیس‌جمهور نیست ولی اگر رئیس جمهور کشوری که می‌خواهد تمدن‌ساز باشد، از درک این مسائل ناتوان باشد پیمانکاری بیش نخواهد بود و توان حرکت دادن قوه اجرائی کشور به سوی تمدن سازی را نخواهد داشت. اگر رئیس جمهور فقر ایدئولوژیکی داشته باشد ناخواسته در چاله هایی خواه افتاد که نمونه‌های آن را در سال‌های اخیر مشاهده کرده ایم. قرار نیست رئیس جمهور یک نظریه پرداز باشد اما اگر درک صحیحی از مولفه های تمدن‌ساز اسلامی نداشته باشد، دچار اشتباهات اساسی شده، تکنوکراسی را با استفاده از ویدئو کنفرانس اشتباه خواهند گرفت.

  • م.م.احمدی

شعر بسیار زیبا و پر معنی میرشکاک در حمایت از سعید جلیلی:

الا شیر-اوژنان دشت ناورد

ز جا خیزید دشمن سر برآورد

ز نو هنگامه‌ی شهد و شرنگ است

دوباره آزمون نام و ننگ است

                                                                                           *

ز خودبنیادی مشتی خس و خار

سیاست پیشه غولان تبهکار

ز نام افتاد با نان کار ما را

مسلمانان مسلمانی! خدا را

                                                                                           *

ز بام دین به دام نان فتادن

دکان عشوه چیدن، وعده دادن

ز دشمن آشتی جستن پی نان

زهی مردم فریب نامسلمان

ز ایمان فلک فرسا بریدن

به زیر سایه‌ی دشمن خزیدن

کدامین عزت است این غیر خواری؟

بجز این وعده‌ها دیگر چه داری؟

                                                                                          *

کرا از دشمنان بیم است؟ هیهات

کرا آهنگ تسلیم است؟ هیهات

 الا دنیاپرستان! خاکبازان!

فروشی نیست خون پاکبازان

                                                                                          *

به دست خود نهادن بند بر دست؟

چنین کاری پدرداری نکرده است

به آمریکا سپردن سر، شما را

شما را زندگانی، مرگ ما را

خوشا روزی که سالار شهیدان

ز روی لطف بر ما ناامیدان

دری بگشاید از باغ شهادت

که دارد جان ما داغ شهادت

                                                                                         *

نه عقل از عشق غافل کرد ما را

نه دنیا رخنه در دل کرد ما را

به دنیا دل نبندد هر که مرد است

که دنیا سر به سر اندوه و درد است

                                                                                         *

بسیجی جان مرگ آگاه دارد

از این زندان به بیرون راه دارد

به بوی کاروان کربلا مست

به عشق حیدر کرار پابست

                                                                                         *

الا ای پایمردان خمینی!

جوانمردان آیین حسینی

پرستوهای بال و پر شکسته

که می‌خواهد شما را سر شکسته؟

به میدان از شما پایی که جا ماند

گواه بازگشت کربلا ماند

                                                                                          *

سرآمد انتظار سرفرازان

درآمد نوبهار پاکبازان

 امیر خیل جانبازان جلیلی است

سرآهنگ سراندازان جلیلی است

                                                                                          *

به میدان سراندازی درآیید

به قصد مرگ و جانبازی درآیید

که با ناهمرهان این کار خام است

فراروی شما داوی تمام است

در آن همراه با هم دشمن و دوست

به قصد کندن از ایمان ما پوست

                                                                                          *

ز دزدان بر حذر باشید یاران

ز یزدان با خبر باشید یاران

شهید زنده، مرد دین و ناورد

امام و رهبری را یار و همدرد

ز مردی گر نشانی باشد او راست

در این ره هیچ ناید جز نکو راست

در این ره هیچ می‌ناید ز دزدان

به غیر از همدلی با زن بمزدان

                                                                                          *

بسیجی با بسیجی کار دارد

جلیلی داغ عشق یار دارد

در این ره مرد مردستان جلیلی است

بهار باغ در دستان، جلیلی است

بر این موقف در این دنیای خاکی

نبیند کس چنو مردی به پاکی

                                                                                         *

الا ای دشمنان دین، خدا را

ز جان دادن مترسانید ما را

شهادت بوده عمری آرزومان

چه باک از کربلای پیش رومان

  • م.م.احمدی

 چرا دکتر سعید جلیلی؟

  • م.م.احمدی

چرا دکتر جلیلی؟

محمدمهدی فاطمی صدر

و آن چه این روزها پیش روی ما است باز از هم‌این اصناف است، به علاوه‌ی کسانی که زمانی در ساختارهایی حوزوی با فقه مأنوس بوده‌اند و در فضای عملی آن را آزموده‌اند. یعنی در جبهه‌ی یاران انقلاب اولین ملاک در انتخاب رئیس جمهور نسبت او با امر فقاهت است و به بیان ساده‌تر میزان هم‌زبانی او با امام مجتهد امت.


اصلح افقه است!

 داعیه‌ی بزرگ انقلاب اسلامی پیاده کردن فقه به مثابه تئوری اداره‌ی انسان از گه‌واره تا گور بود؛ و هم‌این است که این تکلیف در بالاترین سطح به یک فقیه مجتهد سپرده شده است؛ یعنی اولین وظیفه‌ی امام امت امتداد انقلاب اسلامی برای تحقق آرمان جمهوری “اسلامی” است.

و شاید تنها حضور یک فقیه مجتهد در رأس حکومت کافی بود اگر ما روند تمدن‌سازی را به پایان برده بودیم و جمهوری به مقصد اسلامی خویش رسیده بود؛ چه در سازوکارهای ایستای جمهوری تمشیت آتیه هم‌آن تقلید بهینه از پیشینه است. به این معنا در جمهوری ایستا همه‌ی امور تابع رویه‌هایی شناخته‌شده هستند و هیچ امر مستحدثه‌یی در مقابل نیست.

با این توصیف جریان پرشتاب انقلاب را نه‌می‌توان به تقلید اداره کرد و همه‌ی ارکان انقلاب ناگزیر از مراتبی از اجتهاد هستند. و اگر چه در نه‌بود این اجتهاد می‌توان به  تقلید بسنده کرد، اما به هر اندازه که به عرض تقلید ما افزوده می‌شود، از عمق انقلابی‌گری ما کاسته می‌شود؛ و خواه‌ناخواه همه‌ی بار انقلاب بر دوش ره‌بر مجتهد انقلاب خواهد ماند.

یعنی حالت آرمانی آن است که اگر چه امام مرجع فقهی امت است، سائر ارکان انقلاب نیز خود در این سپهر به اجتهاد مشغول باشند؛ چه جمهوری محصول انقلاب است و انقلاب چیزی جز به اسلام آوردن تمام امور در تمام مراتب نیست، و این جز از یک فقیه ساخته نیست.

با این همه واقعیت سازمان معرفتی ما این است که رسیدن به این نقطه‌ی آرمانی زودیاب نیست؛ چه جمع مدیر و مدبر و مجتهد بودن در یک فرد دش‌وار، و انقلابی بودن و انقلابی ماندن او دش‌وارتر است.

مطلب آن است که با گذر از ره‌بر و رئیس دیوان قضاء، در طول حیات حکومت اسلامی ما تنها یک رئیس دولت داشته‌ییم که مجتهد بوده است و به این اجتهاد در چارچوبی انقلابی التزام می‌ورزیده است: آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌یی.

باقی رؤسای دولت یا مقلدانی صرف بوده‌اند و یا مجتهدانی که فقه جواهری در حاکمیت آن‌ّ‌ها جلوه‌یی نه‌داشته است و یا معممینی که از اساس اعتقادی به حکومت فقهی نه‌داشته‌اند.

و این بی‌نسبتی با تفقه گاه به لغزش در بدیهیات و افتادن آن‌ها به دام شبهه و خرافه و مهلکه‌هایی اسف‌بار انجامیده است؛ به این دلیل ساده که دست آن‌ها از مبادی اصیل معرفت دینی کوتاه بوده است.

و آن چه این روزها پیش روی ما است باز از هم‌این اصناف است، به علاوه‌ی کسانی که زمانی در ساختارهایی حوزوی با فقه مأنوس بوده‌اند و در فضای عملی آن را آزموده‌اند. یعنی در جبهه‌ی یاران انقلاب اولین ملاک در انتخاب رئیس جمهور نسبت او با امر فقاهت است و به بیان ساده‌تر میزان هم‌زبانی او با امام مجتهد امت.

یعنی اعتقاد به فقاهت تنها گام اول است و گام دوم التزام به آن است، اما گام سوم اتصال به این امر است. یعنی از میان نام‌زدهای گفت‌مان انقلاب کدام یک بیش از سائرین فقه خوانده است و فقه را به عمل آورده است؟

یعنی اگر فقه را علم اداره‌ی انسان در سطوح فردی و اجتماعی به‌دانیم اصلح افراد برای اداره‌ی جامعه، با عبور از همه‌ی ملاک‌های دیگر، افقه آن‌ها است؛ حال اگر فقیه مطلق بود که چه آرمانی و اگر نه طلبه‌یی فقه‌خوانده‌ که آیه و روایت دیده و ذائقه‌ی شریعت را چشیده است …

  • م.م.احمدی

  • م.م.احمدی



  • م.م.احمدی



     بایدها:                                                

1.     خدمت به مردم با روحیه ­ی بسیجی                                                           

2.     عمل به وظایف قانونی شوراها           

3.      ارتباط دائمی با مردم

4.      گزینش و نظارت بر شهرداران و دهیاران 

           توجه به مختصات شهر اسلامی

6.      توجه به حفظ هویت اسلامی و تاریخی شهر

7.      خالص کردن نیت برای خدمت به مردم

8.      فرهنگ­سازی در مسائل مربوط به شهر

9       تفاهم و همدلی اعضاء منشاء خیر وصلاح

10.     مبارزه با فساد رشوه خواری در شهرداری ها

11.     مبارزه با تجملگرایی در شهرداری

12.     تسهیل وتسریع کار مردم

13.     استفاده از روشهای علمی در اداره شهر


                        نبایدها:

 اختلاف شورا و شهرداری به صلاح نیست

      انگیزه­ های جناحی از کار اصلی باز ندارد 

 جنجال سیاسی به جای عمل به وظایف قانونی

قانون فروشی در شهرداری نشود

تهیه درآمد به هرطریقی خوب نیست

 



  • م.م.احمدی

                                           هزار رنگ من و ما ودیعت نَفَسی‌ست

                                                                             دو دم قیامتُ روز حساب را دریاب!

 

انتخاب شورای مشورتی پایتخت معنوی ایران در مرحله ثبت نام کاندیداها نیز محل بحث و گفت و گو بین فعالین شهر و دغدغه مندان شده و نکته ی حائز اهمیت این دوره ثبت نام کم سن وسال ها و بسی بی تجربه ها، (بخوانید:تازه به دوران رسیده ها) است! که البته هم مثبت است و هم منفی. من اما(حتا) به عنوان یک مشهدی  با دیدن اسامی برخی افراد ناشایسته این سوال برایم به وجود آمد که آیا پایتخت معنوی ایران  واقعاً تا این حد دچار قحط الرجال شده است!؟ آیا احساس تکلیفی که برای بعضی به وجود آمده،  برای افراد خوش نام و نشان و سلیم العقل به وجود نیامده!؟ آیا واقعاً باید به چنین افرادی رأی بدهیم!؟ کسانی که با زدوبندهای سیاسی به برخی مناصب رسیده اند اگر پایشان به شورای شهر باز شود چه خواهند کرد.بسیاری از این ها صالح مقبول هم نیستند چه رسد به اصلح! مگر نه اینکه مسئول باید هم سطح عموم مردم زندگی کند، حال چطور کسی که دیگر هم صنفانش برای امورات زندگی و اجاره خانه شان هرشب واقعه می خوانند مرکب شاسی بلند سوار می شود!؟ (تازه قبل از به قدرت رسیدن!). 

حال که این ها به تکلیف رسیده اند و میخواهند بخت خود را در این میدان نیز امتحان کنند روی سخنم با "خواص شهر" است که:کلکم راع وکلکم مسئول عن رعیته و خواهشم اینکه نسبت به این موضوع حساس شوند و نسبت به تنویر افکار عمومی  تلاش مؤثری کنند باشد که ان شاالله با انتخاب صالحان از روند تبدیل مشهد به شهری سیاحتی زیارتی  جلوگیری نماییم...

ناتمام؛

  • م.م.احمدی