اِلیَ الله...

إنّا لِلّهِ وَ إنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ

اِلیَ الله...

إنّا لِلّهِ وَ إنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ

اِلیَ الله...

۴ مطلب با موضوع «فرهنگ» ثبت شده است

حسین قدیانی: پاک یادم رفت. اصلش قرار بود این قصه واره را همان اول مهر بنویسم به یاد ایامی که کیف‌های رنگ و رو رفته مان به «باربی» پا نمی‌داد؛ نهایت، «پسر شجاع» که «حسین فهمیده» بود. نوستالوژی ما اورجینال بود! هر چند کت شلوار سورمه‌ای‌مان را با کتانی چینی ست می‌کردیم! و با نمره ۱۲ کچل می‌کردیم! و با کلاه و شال گردنی که مادرمان بافته بود، چهل تیکه‌ترین توپ ممکن را درست می‌کردیم! و هنگام فوتبال، پاچه شلوارمان را در جوراب فرو می‌کردیم! و اگر شلوارمان از ناحیه زانو پاره می‌شد، با وصله‌های گنده مشکی آن را رفو می‌کردیم! و هیچ خیال مان نبود که طولانی‌ترین سرود ملی ممکن را داشتیم؛ «شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد، هم دنیا به ما…»

ما در جنگ به دنیا آمدیم، در جنگ بزرگ شدیم، در جنگ به مدرسه رفتیم، زنگ تفریح ما جنگ بود، موضوع انشای ما جنگ بود، تیتر یک روزنامه دیواری ما جنگ بود، معلم زبان انگلیسی ما جانباز جنگ بود، اسم مدرسه مان نام شهید جنگ بود، ما هفته دفاع مقدس نداشتیم، همه ۹ ماه تحصیلی ما در جنگ بود، همه سه ماه تابستان ما در جنگ بود… و «مرگ بر امریکا» اولین شعاری بود که یاد گرفتیم.

من نمی‌دانم هنگام موشک‌باران تهران، جناب اوباما چند سالش بود، اما خوب می‌دانم وقتی عروسکی در آغوش دختربچه‌ای هر دو زیر آوار موشک غربی‌ها می‌میرند، یعنی چه؟!

ما قواعد دیپلماسی را می‌فهمیم، البته از آن بیشتر چشم انتظاری مادر شهید گمنام را. کاش محل مذاکرات هسته‌ای کلاس درس آرمیتا باشد. اگر ناموس ما قیمت دلار است، گمان نکنم گفت‌وگوی تلفنی مقامات مملکتی با مادر شهدای فتنه ۸۸ نوسان بدهد به بازار. عید غدیر یا ۲۲ بهمن یا حتی ۹ دی هیچ کدام شهید حسین غلام کبیری را به دامن مادرش برنمی گرداند!

نه، این نوشته علیه دیپلماسی نیست؛ گله از روزگار دارد… و من تازه دارم می‌فهمم گریه چه نعمت بزرگی است. معلم سال دوم دبستانم «آقا حقی» همیشه می‌گفت؛ «خداوند چشم را اینقدر که برای گریستن آفریده، برای نِگریستن نیافریده.»

مدرسه ما پناهگاه داشت؛ گاهی با «علامتی که هم اکنون می‌شنیدیم» به پناهگاه می‌رفتیم، گاهی هم دروغ چرا، از ترس ناظم! شعار «صدام خره گاو منه» از دل همین پناهگاه بیرون آمد!

گاهی هم استاد خرابکاری می‌شدیم و تخته سیاه را با تخته پاک کن خیس، پاک می‌کردیم! که فقط در پنج دقیقه اول قشنگ می‌شد، بعد همچین تری می‌خورد به تخته سیاه که بیا و ببین! مدرسه ما رسماً هتل می‌شد اگر ناظم مرخصی تشریف می‌برد و معلم پرورشی می‌شد ناظم!

سوم دبستان در آخرین سال جنگ، معلم پرورشی ما «آقا مولایی»، ما و مدرسه را جا گذاشت و رفت مرصاد. پیکرش را بعد قطعنامه پیدا کردند و آوردند گذاشتند حیاط مدرسه. بدن «آقا مولایی» سر نداشت! ما آن روز طولانی‌ترین سرود ملی ممکن را همین طور گریه کنان می‌خواندیم؛ «… آزادی چو گل‌ها در خاک ما، شکفته شد از خون پاک ما، ایران فرستد با این سرود، رزمندگان وطن را درود…»

اشک… و هنوز هم اشک! حق این را که داریم؟! نکند گریه های مان هم مخل دیپلماسی است و قیمت دلار را بالا می برد؟؟!!

راستی! اگر پدر دانش‌آموز این مملکت توسط عمال امریکا ترور شده باشد، چگونه باید جواب «پرسش مهر» را بدهد؟! و آیا خیلی با آداب و رسوب دیپلماتیک در تعارض است که رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی در مکالمه تلفنی خود با رئیس‌جمهور امریکا، بگوید؛ «امریکا، امریکا! ننگ به نیرنگ تو، خون جوانان ما می‌چکد از چنگ تو»؟!

یعنی دلار حتی از سر شهید مولایی هم گران‌تر است؟!

اووووه! تازه رسیدیم به نقطه سر خط… به مدرسه‌های پایین خط آهن… به فهم معنای این جمله روی دیوار مدرسه که تکیه کلام شهید مولایی بود؛ «جنگ، زخم دارد و صلح، زخم زبان!»… و به روزگاری که دیگر گلوله نداشت، اما آقا معلم همچنان از ما شغل پدر را می‌پرسید!!

  • م.م.احمدی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد

 

اینجا مدینه نیست اما سالهاست قبور شهدای گمنام زیر سایه­ی آفتاب است! اینجا مدینه نیست ولی برای برخی مسئولینِ آن، اتومبیل  ­های اساتید دانشگاه از قبر شهیدگمنام با ارزش­ تر است. البته شهدا یقیناً از این کم کاری مسئولین کمتر از همه کم کاری­ های دیگرشان –مثل بسیاری از منکرهایی که فضای دانشگاه را پرکرده و هیچ کس را باکی نیست- ناراحت می­شوند اصلاً شاید هم ناراحت نشده باشند چون این ما خاکی­ های دانشگاه هستیم که اگر اسم­ مان روی جلد فعالیتی که در حوزه­ مان انجام شده نیاید خودمان را هلاک! می­کنیم، اگر روی جلد پایان­ نامه نیاید ... و و و و افلاکی­ها حتماً اینطور نیستند.

شهدا قطعاً از آن استادی که سرکلاس با بی­ انصافی تمام، تمام دست ­آوردهای نظام را زیر سوال می­برد ناراحت­ ترند از اینکه قبرشان سایه­ بان نداشته باشد و بدتر از آن، از مسئولی ناراحت­ و بلکه عصبانی خواهند بود که بی­توجه به امر نائب­ الامام که گفت:" دانشجو در محیط دانشگاه، از لحاظ اعتقاد و عمل و گرایش دینى، هیچ مشکلى ندارد. اما هنوز هم بعضى از دست‌اندرکاران و استادان هستند که نسبت به دین و احساسات و ایمان و انگیزه‌هاى دینى و انقلابى، مسأله دارند. اینها باید نتوانند در دانشگاه اثر بگذارند. من نمى‌گویم چگونه. اما اینها باید نتوانند محیط دانشگاه را با افکار و انگیزه‌ها و احساسات غلط خودشان، تحت تأثیر قرار دهند؛ چون این امر، مایه بدبختى ملت است. مایه سلطه بیگانگان است. مایه ناقص ماندن زندگى یک ملت است." و در جای دیگری که فرمود:" آن استادی که بناست بیاید، علمی را بیاموزاند و اعتقادی را که روح آن علم است ، بگیرد و از بین ببرد نباید بیاید این دزد و مضر است ." آسوده خاطر پشت میزشان نشسته­ اند و کمی آن­ طرف­ تر کسانی دارند اعتقاد فرزندان این مملکت را اتو کشیده ازبین می­برند. شهدا حتماً بیشتر از آنکه از بی­ سقفی رنج ببرند از بی­ انصافی برخی مسئولین دانشگاه­ ها رنج می­برند .

ناتمام؛

  • م.م.احمدی

معمولا وقتی از تمدن سخن گفته می شود تصاویر ساختمان، برج، اهرام ثلاثه و… در ذهن متبادر می شود. این مسئله علتی روانشناختی دارد و آن این است که تصویر ذهنی بسیاری از ما در رابطه با تمدن، معطوف به آثار باستانی و ساختمان‌ها، کاخ‌ها و بناهای تاریخی است که به عنوان بقایای تمدن‌ها از آن‌ها بازدید کرده‌ایم.

مسعود زین العابدین:

انقلاب اسلامی حرکتی رو به جلو است که تا رسیدن کامل به آرمان‌ها پایان‌یافتنی نیست. بسیار کوتاه‌بین هستند کسانی که فکر می‌کنند انقلاب اسلامی در ۱۵ خرداد ۴۲ آغاز و در ۲۲ بهمن ۵۷ به پایان رسید. انقلاب اسلامی یک «پروسه» است که از نیم قرن پیش- ۱۵ خرداد ۴۲- آغاز شده و «پروژه» اسقاط حکومت طاغوتی، تنها یکی از پروژه‌های انقلاب اسلامی بوده است. این پروژه‌ها همچنان ادامه دارند و پروژه هایی از قبیل عمران و آبادی، فرهنگ و دانایی، علم و فناوری و… را می‌توان در این زمینه برشمرد.

مدیران انقلابی بایستی در درجه اول توان تمییز، و در درجه دوم قدرت مدیریت توام پروسه و پروژ‌ه‌‌های انقلاب اسلامی را داشته باشند. البته توجه به این نکته ضروری است که مدیریت پروسه انقلاب اسلامی، صرفا در اختیار و صلاحیت رهبر معظم انقلاب اسلامی است و وقتی از قدرت مدیریت این پروسه توسط مدیران اجرایی سخن می‌گوییم، منظورمان برخورداری آن‌ها از قدرت هدایت نظام اجرائی کشور با فهم این پروسه و در راستای این پروسه است. هدایت کشتی انقلاب اسلامی توسط رهبری عالیقدر انقلاب صورت می‌گیرد اما بر کسی پوشیده نیست که فرمان این کشتی در دستان رئیس جمهور قرار دارد و اگر او در نقشه‌خوانی دچار اشتباه و انحراف شود مزاحمت‌هایی را برای ساکنان این کشتی رقم خواهد زد. هرچند که این انحراف با بصیریت مردم و رهبری حکیمانه مقام معظم رهبری نخواهد توانست این کشتی را از مسیر اصلی منحرف کند.
پس اگر کسی که در راس قوه اجرائی کشور قرار می گیرد، فقط نگاه به پروژه‌ها داشته باشد، صرفا یک «پیمانکار» خواهد بود. مشخصه پیمانکاران این است که همه چیز را یک پروژه می پندارند که باید در پاره‌ای از زمان آغاز شود و در پاره‌ای دیگر به پایان رسد. اما این دسته از افراد توان راهبری کلان ندارند و از «نگاه پروسه محور» محروم هستند. پیمانکارها در جای خود بسیار ارزشمند هستند و با روحیه‌ای پرکار و پر تلاش می‌توانند عملکردهای موفقی از خود به یادگار بگذارند اما وقتی در جایگاهی قرار بگیرند که باید پروسه‌ای را مدیریت کنند، ناتوان خواهند بود. به نظر می‌رسد که همه وزرا بایستی بهترین پیمانکاران در حوزه کاری خود باشند ولی رئیس جمهور باید توان درک راهبردی این پروسه را نیز به خوبی داشته باشد و در حقیقت حافظ و نگهبان این پروسه در قوه مجریه کشور باشد. وی باید مانیفست فکری روشنی مبتنی بر ارزش های اسلامی و انقلابی داشته، بر اساس ایدئولوژی اسلامی، به کشورداری بپردازد.
طبق راهبری رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، این پروسه در برهه کنونی، ایجاد و بنای تمدن نوین اسلامی است. این ماموریت، حاکی از این است که رئیس جمهور آینده باید کسی باشد که بتواند آرایش بدنه اجرائی کشور را در این راستا بازسازی نموده، در خدمت این هدف قرار دهد.
در این زمینه باید ابتدا تمدنی را که به دنبال ایجاد آن هستیم به خوبی ترسیم نماییم. معمولا وقتی از تمدن سخن گفته می شود تصاویر ساختمان، برج، اهرام ثلاثه و… در ذهن متبادر می شود. این مسئله علتی روانشناختی دارد و آن این است که تصویر ذهنی بسیاری از ما در رابطه با تمدن، معطوف به آثار باستانی و ساختمان‌ها، کاخ‌ها و بناهای تاریخی است که به عنوان بقایای تمدن‌ها از آن‌ها بازدید کرده‌ایم. اما آیا واقعا تمدن نوین اسلامی مساوی با همین هاست؟ آیا وقتی از تمدن نوین اسلامی سخن می‌گوییم منظورمان آن چیزی است که در دوره خلافت عباسی اتفاق افتاده بود؟ آیا تمدن نوین اسلامی چیزی شبیه به دولت عثمانی است که افرادی مثل اردوغان و داوداوغلو در ترکیه به دنبال احیای آن هستند؟ آیا تمدن نوین اسلامی چیزی شبیه به حکومت صفویه در ایران است؟ یا وقتی از چنین تمدنی سخن می‌گوییم منظورمان ساختن یک ژاپن اسلامی یا مشابه‌سازی مالزی در منطقه خاورمیانه است؟ یا هیچکدام؟
مدل تمدنی ما و پاسخی که به سوالات فوق می‌دهیم حرکت پیش روی ما را مشخص خواهد کرد. اما آنچه که مهم به نظر می‌رسد این مسئله است که کسی که در راس نظام اجرایی کشور قرار می¬گیرد بایستی برخوردار از نگاهی کلان به این پروسه باشد و بتواند پروژه‌های ریزتر را ذیل این پروسه تعریف کند و این نکته‌ی ظریف دقیقا همان چیزی است که نقاط ضعف دولت‌های قبلی را رقم زده است.
دولت های پنجم و ششم، خود را با ویرانه‌های ناشی از جنگی ویران‌کننده مواجه دیده، پروژه سازندگی را دنبال کرده‌اند. در آن دوره آنچه که بیشتر از همه اهمیت داشت عبارت بود از ساختن زیرساخت‌هایی برای عمران و آبادانی، اما روشی که برای تحقق این هدف در نظر گرفته شد مدل توسعه‌ای بود که نسبتی با عدالت نداشت و به اذعان تکنوکرات‌های همان دولت ها، هیچ اشکالی دیده نمی‌شد که در راه توسعه یافتگی، عده‌ای از اقشار ضعیف جامعه زیر چرخ‌های توسعه له شوند.
دولت‌های هفتم و هشتم نیز وقتی خود را با فضای بسته سیاسی در دولت‌های قبلی مواجه دیدند، با شعارهایی مثل جامعه مدنی، دموکراسی و توسعه سیاسی وارد عرصه شدند و به توسعه سیاسی‌ای دست زدند که هیچ نسبتی با انقلاب اسلامی نداشت و در حقیقت ترویج افراط گرایی و اباحه گری در عرصه سیاست و فرهنگ بود.
دولت نهم و دهم با شعارهای متفاوتی ظاهر شد و با طرح گفتمان انقلاب اسلامی بر سر کار آمد و در این راه توفیقاتی را نیز به دست آورد اما این دولت نیز نتوانست در برخی بخش ها به خوبی این پروسه را درک کند. به عنوان مثال این دولت نتوانست آنگونه که باید و شاید در حوزه بیداری اسلامی عمل نماید. در برخی بخش‌ها نیز گرفتار همان نگاه پروژه‌محور شد و تمام توان خود را صرف ساخت مسکن، راه، ورزشگاه و… کرد و با وجود اینکه همه این پروژه‌ها بسیار ارزشمند و قابل تحسین بود نتوانست در بخش نرم‌افزاریِ تمدن‌سازی به خوبی عمل کند و در پایان نیز با برخی حاشیه‌سازی‌، خود را در معرض انتقاد قرار داد.
آنچه واضح است عبارت از این است که ساختار کنونی دولت، تناسبی با تمدن‌سازی ندارد. به عنوان مثال، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سایر دستگاه‌های فرهنگی، نه تنها توان مشارکت در تمدن‌سازی ندارند بلکه عملکرد موجود نشان می‌دهد که حتی در رتق و فتق امور جاری فرهنگی نیز ناتوان بوده، نمی‌توانند انرژی متراکمی را که در جامعه فرهنگی و هنری کشور بلوکه شده است، به نفع آرمان‌های انقلابی و اسلامی آزاد سازند. در حوزه اقتصاد نیز ساختارهای اقتصادی موجود دچار اشکالات اساسی بوده، در آزادکردن این انرژی ناتوان است و … .
پس عدم برخورداری از نگاه پروسه ای به حرکت انقلاب اسلامی و صرفا داشتن نگاه پروژه‌ای و پیمانکاری به مقوله هایی مثل اقتصاد، فرهنگ، سیاست و… دقیقا تکرار همان چیزی است که در بیان ضعف دولت‌های قبلی برشمردیم.
این به معنی نظریه‌پرداز بودن رئیس‌جمهور نیست ولی اگر رئیس جمهور کشوری که می‌خواهد تمدن‌ساز باشد، از درک این مسائل ناتوان باشد پیمانکاری بیش نخواهد بود و توان حرکت دادن قوه اجرائی کشور به سوی تمدن سازی را نخواهد داشت. اگر رئیس جمهور فقر ایدئولوژیکی داشته باشد ناخواسته در چاله هایی خواه افتاد که نمونه‌های آن را در سال‌های اخیر مشاهده کرده ایم. قرار نیست رئیس جمهور یک نظریه پرداز باشد اما اگر درک صحیحی از مولفه های تمدن‌ساز اسلامی نداشته باشد، دچار اشتباهات اساسی شده، تکنوکراسی را با استفاده از ویدئو کنفرانس اشتباه خواهند گرفت.

  • م.م.احمدی

 

 

امام خامنه ای(حفظه الله):

ما عرض کردیم افسران جوانِ جنگ نرم. اعتقاد من این است - این هیچ تعارف نیست - که در این میدان، شماها افسرید؛ سرباز صفر نیستید. شما جوانید، میدان مبارزه‌ى شما هم میدان جنگ نرم است. امروز خوشبختانه جنگ نظامى نداریم؛امروز جنگ نرم مطرح است !

آری!

     ومگر نه اینکه مقتدایمان برای اولین بار در طول زعامت خویش اعلان جنگ داد !؟ آیا ما آرایش جنگی گرفته ایم !؟ آیا وقت آن نرسیده است که برای یک بارهم که شده سنگ هایمان را با خودمان وا بکنیم که بالاخره این سید مؤید نائب الامام هست یا نیست!؟ هان پس تورا چه شده است ای سرباز که بازی می کنی!؟ 

بشنوید از زبان حاج حسین یکتا...

http://bayanbox.ir/id/507996443013050664

http://bayanbox.ir/id/500231250792689719

  • م.م.احمدی